من و زندگی

روزهایی است از عمر که ثبتش تجربه است

من و زندگی

روزهایی است از عمر که ثبتش تجربه است

پیام های کوتاه
آخرین مطالب

سلام

امروز 11 اردیبهشت است و 6 روز دیگر سالروز ولادت طاهاست .

5 روز دیگه ماه مبارک رمضان آغاز می شه. یعنی تولد طاها دوم ماه رمضان است.

تصمیم گرفتیم ان شاءالله جشن تولد طاها و دعوتی افطاری ماه رمضانمان را همزمان برگزار نماییم. خانمم دوست داره کیک تولد را در خانه درست کند.

برای تزیین اتاق هم هنوز تصمیم قطعی نگرفتیم ولی بدون تزیین که نمی شه.

کادوهای تولد از طرف مامان و بابا هم خریداری کردیم اما الان نمیگم.

شنبه و یکشنبه که 14 و 15 ام است جلسه ای با مدیرعامل شرکت داریم و باید تهران باشم .


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۸:۵۸
ابراهیم لطفی

درود و بدرود

امروز سه شنبه دهم اردیبهشت است.

مدتی است که به خاطر فشار کاری و بازدیدهای که در سایت داشتیم و برنامه راه اندازی جزء به جزء پروژه فرصت ثبت اتفاقات جدید طاهای عزیزم را نداشتم.

در این مدت یک ماهه بارندگی های شدیدی در ایران شده بود که در برخی استانها سیل جاری شده بود . بارندگی هایی که در نیم قرن اخیر ایران بی سابقه بود . شمال کشور و غرب کشور سیل خانه را ویران کرده بود که تا کنون در حال تخلیه گل و لای و پاکسازی شهرها هستند.

بارندگی ها تالاب هایی که در سالهای گذشته خشک شده بود را احیا کرده بود و سد های کرخه و دز را برای اولین بار سرریز.

بارندگی ها به حدی بود که برای طبس هم اخطار سیل داده بودند . باریدن که آغاز شد ظرف یک ساعت خیابانها را آب فرا گرفته بود و در برخی مناطق طبس آب به درون مغازه ها راه یافته بود. جاده های مسیر عشق آباد و دیهوک و چندجای دیگه خراب شد و جاده معدن هم یک روز مسدود شد و ما تعطیل بودیم .

در این چند روز بارندگی ، هوا گرم و سرد میشد. بطوری که کولر خانه را سرویس و آماده استفاده کردم اما یکدفعه هوا سرد شد و دو سه روز بعد دوباره گرم و داغ . در همین حال و هوا طاها سرماخورده بود.

اولین سرماخوردگی را تجربه می کرد. سرفه های خیلی خشک و پشت سرهم داشت . دو سه شب تب کرد.

حدود 10 روز طول کشید تا بهتر شد و الان سرحال شده.

در این 10 روز خیلی بی حوصله و بهانه گیر شده بود . میل به غذا نداشت . میوه نمی خورد . پرتقال را تحویل نمی گرفت. از سر کار که به خونه می رسیدم می خواست بغلش کنم و راهش ببرم . با اسباب بازیهایش بازی نمیکرد. نگرانش بودیم با اینکه می دانستیم یه سرماخوردگی ساده است.

از دو سه روز پیش بهتر شده و برگشته به همون طاهای همیشگی بابایی.

چشمک زدن را یاد گرفته اما با دو چشم. بوس فرستادن به مامانش را خیلی با نمک یاد گرفته. یه بوس باصدا از فاصله های مختلف . از دیشب برای من هم بوس می فرستاد. هنوز موفق به گرفتن عکس از چشمک و بوسه هایش نشدم.

پسرم در کارهای خونه کمک مامانش هم میکنه. در جارو کردن با جارو دستی و جارو برقی در کنار جارو می ایستد و جارو را هل می دهد. با پارچه و دستمال و دستگیره و شلوار و هر چی دم دستش باشد گاز و کابینت و در و دیوار را تمیز می کند.

تازگی ها کنار گاز می ایستد و دستش را به روی گاز می رساند. خیلی خطری شده.

خدا حفظش کند.

دوستت داریم بابایی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۹:۱۴
ابراهیم لطفی

با سلام

امروز شنبه 17 فروردین 98 ، آخرین ماه اولین سال ولادت طاهاست.

طاها رسما از امروز آخرین ماه زیر یکسالگی خود را می گذراند.


و اما طاها فرزند عزیزمان

تا کنون روز به روز پیشرفتهایی داشته که ذکر روزانه آنها مشهود نیست اما وقتی با یک هفته و یک ماه گذشته اش مقایسه می کنی متوجه می شویم که در این ماه چه فرقی داشته است.


طاها طی ماه گذشته یاد گرفته که بازیهایی با دیگران انجام دهد. بازی هایی که خود مایل به آنها باشد . اما بعضی وقتها آن بازی را با همه کس انجام نمی دهد. از جمله بازی "قایم باشک" طاها بصورت خود جوش این بازی را آموخته و در ابتدا فقط با من و مامانش انجام می داد. نحوه بازی بگونه ایست که وقتی من یا مامانش وسط اتاق نشسته ایم(به دیوار تکیه نداده ایم) طاها چهاردسته پایی میاد و پشت سر ما می شینه و منتظر می مونه تا بگیم طاها کجاست؟ طاها نیست؟ و طاها یک صدایی مثل "مم" از خودش در میاره . ما باید برگردیم و طاها را پیدا کنیم بغلش کنیم و بوس و نوازش و دوباره تکرار همینکار.

خیلی از این بازی لذت میبره.


بازی دیگر، بازی با حلقه هاست. تعدادی حلقه که باید براساس سایز داخل پایه مخروطی شکل قرار بده.

در ابتدا فقط حلقه ها را از پایه بیرون میاورد اما طی یک هفته یاد گرفته بزاره درون پایه اما نه براساس سایز بلکه نامرتب.


تاب بازی را خیلی دوست داره و امروز می خوام براش یه تاپ بخرم.


ضربه زدن به وسایل و در و دیوار هم دوست داره. در قابلمه به زمین میزنه ، کنترل تلویزیون به دیوار میزنه( پرت نمیکنه). قاشق به هم میزنه.


اما از تغذیه باید بگم هرچی بهش بدیم رد نمیکنه و میخوره. از میوه ها بیشتر از همه پرتقال خیلی دوست داره. کافیه ببریش میوه فروشی .از تو بغل خودشو پرت میکنه رو پرتقالها. مامان طاها هر وقت که میخواد به طاها غذا بده ، طاها رو سوار روروک می کنه و طاها هم هم بازی می کنه و هم میخوره و جالب ایجاست که طاها با این کار شرطی شده . بطوریکه هر وقت گشنه میشه میره سروقت روروک و پاشو بالا میبره که سوار شه. خیلی بامزه ای طاهایی.


معنای و مفهوم کلمات را خوب میفهمد اما هنوز کلمات را ادا نمیکنه و گاهی کلمات بابا و ماما را بصورت ناقص بیان میکند. و کلماتی شبیه به "افتاد" را که زیاد در بازیها ازش استفاده کردیم را به صورت "افتید" بیان می کند.


یاد گرفته روی دو زانو می نشیند. اما در حد کوتاه . خسته میشه و دوباره به حالت همیشگی می نشینه.

با عمه هاش (ریحانه و زهرا) خیلی رفیق شده . همچنین با محمدرضا (پسر دایی طاها) ، اما از مهرانه (دختر دایی طاها) می ترسه .

بغل همه میره و غریبی نمیکنه البته منظورم فامیل هایی که درین مدت با آنها آشنا شده.


به بابابزرگش (آقای باوفا) که میرسه مدام میگه راهم ببرید و عمو هم با کمر درد و شانه درد و زانودرد میگن چشم. یاد گرفته هر وقت بابابزرگش باشند باید بغلش کنن و طاها خوب سوء استفاده می کنه.


طاهایی عشق بابایی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۸ ، ۱۶:۱۷
ابراهیم لطفی

با عرض سلام و ادب و احترام


سال جدید را به همه تبریک می گویم و امیدوارم در کنار هم سال خوش و سرشار از موفقیت داشته باشیم.


لحظه سال تحویل حدود یک شب بود.


امسال را متفاوت تر از سالهای دیگر آغاز کردییم.

چهارشنبه 29 اسفند مصادف شده بود با 13 رجب و ولادت حضرت علی (ع) و روز پدر. به همین مناسبت همگی روز مرد ، در خانه بابا حضور داشتیم. علیرضا هم از یزد آمده بود.

صبح که به خانه بابا رفتیم به همراه علیرضا و کمیل به بازار رفتیم تا کادوی مناسبی برای باباجون بگیریم. علیرضا پیراهن گرفت و من کفش و کمیل هم از دیجی کالا تی شرت و نگدارنده مغناطیسی موبایل برای ماشین گرفته بود. علیرضا یک کیک هم خرید.

پس از صرف ناهار ، همه رفتیم سراغ شستن ماشین با کارواش کمیل و در کنار آن درست کردن جلوی در خونه که در جدید و کرکره ای نصب کرده بودند. تا نزدیک غروب طول کشید.

کار ما که تمام شد کمیل و دو قلوها حیاط را مرتب کردند و شستن.

پس از صرف شام مراسم جشن روز پدر و شب عید و تولد بابا(که سوم فروردین است) را گرفتیم و کادوها را به بابا اهدا کردیم. بعد بابا کیک را بریدند و کلی حال کردیم و خیلی خوش گذشت.


روز اول عید خانه پدر خانم بودیم.

علی آقا هم بودند.



روز دوم عید به عشق آباد رفتیم. علیرضا و کمیل و بابا روز اول رفته بودند ولی بابا شب همان روز به طبس برگشته بودند.



به همراه علیرضاو کمیل و دای ها چندجا عید دیدنی رفتیم و ناهار همه خونه بی بی حمید بودیم با یک ماکارانی توپ و محشر که خانمم و زن دایی مهدی پخته بودند.

شبش نیز خونه دایی حمید بودیم.



روز سوم به طبس برگشتیم.

 روز چهارم بابا و علیرضا و کمیل خونه ما دعوت بودند . چایی عصرانه را به اتفاق همه در محل زمینهای کشاورزی اجاره ای بابا در دشتغران خوردیم . یک چای آتشی خوشمزه که کمیل و علیرضا درست کرده بودند.

شب نیز همه خونه ما به صرف عدسی دور هم بودیم.


تصاویر بیشتر دست کمیل و علیرضاست که بعدا ان شاءالله خواهم گذاشت.


پنجم هم روز کاری بود و من سر کار.

 شب خونه آقای باوفا بودیم .

عصرها به باغ گلشن می رفتیم و طاها تاب بازی می کرد. تاب بازی را دوست دارد


سیزدهم هم مهمان عمو حاج مهدی بودیم. به خاطر هشدارهای هواشناسی مبنی بر بارندگی ، در خانه عمو ناهار خوردیم و چایی عصر را همه باهم بالای جوی طبس خوردیم.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۸ ، ۱۲:۲۰
ابراهیم لطفی

با عرض سلام و ادب

امروز که این مطلب را می گذرم شاید آخرین مطلب سال جاری باشد.

آخرین ماه ، اولین سال حیات طاهاجان.

در اسفند ماه رویدادهای تازه و پیشرفت در امور قبلی برای طاها بود.

دو دندان از فک بالا سرزد . ایستادن را به راحتی انجام می دهد البته با کمک پشتی و میز و دیوار. کنار پشتی ها دو سه قدم راه می رود. در ابتدا برای نشستن کمک می خواست . اما حالا حرکاتش کاملشده و بدون کمک ما از حالت ایستاده کنار دیوار ، می نشیند.

بازی هایش متفاوت شده و بجای دنبال توپ و عروسک و خانه بازی ، به دنبال قابلمه ،سر قابلمه و دبه آب می رود.

تمایلی به دیدن برنامه کودک ندارد اما در عوض پیام های بازرگانی را ازدست نمیدهد.

با همه زود می جوشد. با بچه ها دیر اخت می شود.

دیشب کمیل خونمون بود به جای اینکه به طرف هلیا برود بیشتر عکس روی پتوی هلیا جذبش کرده بود.

سوار بر روروک به راحتی راه می رود.

اگر غذایش با غذای ما همراه باشد ترجیح می دهد از غذای ما بخورد تا غذای خودش. البته از ابتدای ماه یواش یواش غذای سفره همراهش می کنیم. به ماست بسیار علاقه دارد. ممکن است حریره بادام نخورد اما یه کاسه ماست را با میل زیاد بخورد.

اگر بر روی صندلی باشد ، هرچه به دستش بدهیم خم میشه و ول میکنه تا بیفته پایین . بعد دوباره تقاضا می کنه و این کار را مدام انجام میده. بعضی اوقات می خنده. هربار که چیزی می ندازه بهش میگیم افتاد و الان خودش کلمه "افتید" را تکرار می کنه. جالبه بابا و مامان را هنوز به صورت قاطع نمیگه اما کلمه افتاد را با لحن خودش میگه افتید.


هفته گذشته به عشق آباد رفتیم. دو قلوها هم بودند.

چند شب پیش هم به امامزاده رفتیم و طاها برای اولین بار سوار تابش کردم. خیلی خوشش اومده بود.


 پسرم طاها عشقمی بابا


چند تصویر ازین ماه.


تصاویر عشق آباد و قنات امیرآباد




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۷ ، ۰۹:۱۵
ابراهیم لطفی

با سلام و ادب


امروز 28 بهمن است.

چند روز پیش وقتی از سر کار به خونه اومدم و شروع به بازی با طاها کردم برای اینکه نگه بغلم کن و راهم ببر ، طاها را به پهلو خواباندم و کمر و پاها و دستهایش را ماساژ دادم.

الان یاد گرفته وقتی یه مدت بازی میکنه و مخصوصا از روی پشتی ها و پله بالا پایین میره میاد جلوی من یا مادرش دراز می کشه تا ماساژش بدیم.

ماساژ که می دیم برمیگرده واز پهلوی دیگه می خوابه و یه نگاه خیلی خوشگل به ما می کنه و بعد صورتش رو به طرف زمین می خوابونه و می خنده.

آی بامزه است این حرکاتش.


از بیرون هم که میایم دستش رو دراز می کنه و دست میده. از سر کار که میام میاد دم در حال به استقبالم.

خیلی دوستت دارم طاهایی.

خدا رو هزاران بار شکر .

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۷ ، ۱۰:۵۸
ابراهیم لطفی

سلام

تصویر زیر در خانه عمو حاج مهدی گرفته شد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ بهمن ۹۷ ، ۱۴:۵۲
ابراهیم لطفی
با سلام
امروز 21 بهمن ماه 97 است.
هفدهم گذشته طاها وارد 10 ماهگی شد.
چند تا عکس جدید از طاها که در ابتدای 10 ماهگی اش گرفته شده

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۷ ، ۱۱:۲۱
ابراهیم لطفی


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۹۷ ، ۰۹:۲۲
ابراهیم لطفی

با سلام

امروز اولین روز سومین هفته دومین ماه چهارمین فصل سال ، شنبه 97/11/13 می باشد.


طاها از دیروز شروع به نشستن بدون کمک کرده و دیشب به راحتی نشست و با اسباب بازیهایش بازی می کرد. تا قبل از این بصورت نیم خیز و به پهلو نشسته با تکیه بر یک دست می نشست اما موفق شد بصورت کامل و بدون کمک من و مامان بنشیند و مدتی بازی کند و بعد دوباره حرکت کند و در جایی دیگر بنشیند .


خیلی خوشحالیم


هنوز نتوانستم از نشستنش عکس بگیرم چون با دیدن گوشی به سمت من و مامانش میاد و صحنه را تغییر می دهد.


الهی شکر.


اینم از طاها در حال نشسته که در تاریخ 97/11/16 موفق به گرفتن عکس شدم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۷ ، ۰۷:۳۳
ابراهیم لطفی