من و زندگی

روزهایی است از عمر که ثبتش تجربه است

من و زندگی

روزهایی است از عمر که ثبتش تجربه است

پیام های کوتاه
آخرین مطالب

۷ مطلب در بهمن ۱۳۹۷ ثبت شده است

با سلام و ادب


امروز 28 بهمن است.

چند روز پیش وقتی از سر کار به خونه اومدم و شروع به بازی با طاها کردم برای اینکه نگه بغلم کن و راهم ببر ، طاها را به پهلو خواباندم و کمر و پاها و دستهایش را ماساژ دادم.

الان یاد گرفته وقتی یه مدت بازی میکنه و مخصوصا از روی پشتی ها و پله بالا پایین میره میاد جلوی من یا مادرش دراز می کشه تا ماساژش بدیم.

ماساژ که می دیم برمیگرده واز پهلوی دیگه می خوابه و یه نگاه خیلی خوشگل به ما می کنه و بعد صورتش رو به طرف زمین می خوابونه و می خنده.

آی بامزه است این حرکاتش.


از بیرون هم که میایم دستش رو دراز می کنه و دست میده. از سر کار که میام میاد دم در حال به استقبالم.

خیلی دوستت دارم طاهایی.

خدا رو هزاران بار شکر .

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۷ ، ۱۰:۵۸
ابراهیم لطفی

سلام

تصویر زیر در خانه عمو حاج مهدی گرفته شد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ بهمن ۹۷ ، ۱۴:۵۲
ابراهیم لطفی
با سلام
امروز 21 بهمن ماه 97 است.
هفدهم گذشته طاها وارد 10 ماهگی شد.
چند تا عکس جدید از طاها که در ابتدای 10 ماهگی اش گرفته شده

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۷ ، ۱۱:۲۱
ابراهیم لطفی


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۹۷ ، ۰۹:۲۲
ابراهیم لطفی

با سلام

امروز اولین روز سومین هفته دومین ماه چهارمین فصل سال ، شنبه 97/11/13 می باشد.


طاها از دیروز شروع به نشستن بدون کمک کرده و دیشب به راحتی نشست و با اسباب بازیهایش بازی می کرد. تا قبل از این بصورت نیم خیز و به پهلو نشسته با تکیه بر یک دست می نشست اما موفق شد بصورت کامل و بدون کمک من و مامان بنشیند و مدتی بازی کند و بعد دوباره حرکت کند و در جایی دیگر بنشیند .


خیلی خوشحالیم


هنوز نتوانستم از نشستنش عکس بگیرم چون با دیدن گوشی به سمت من و مامانش میاد و صحنه را تغییر می دهد.


الهی شکر.


اینم از طاها در حال نشسته که در تاریخ 97/11/16 موفق به گرفتن عکس شدم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۷ ، ۰۷:۳۳
ابراهیم لطفی

با سلام خدمت همه

امروز دومین پنجشنبه دومین ماه آخرین فصل سال است.(97/11/11)

به عبارتی تولد ریحانه می باشد. و فردا 12 بهمن سالروز ورود امام خمینی(ره) به ایران.

تولد خواهرم را به همه تبریک می گویم. الان ریحانه یزد است . دیشب بابا به اتفاق خانواده رفتند یزد تا ماشین خود را که داداش علیرضا تحویل گرفته بود را بیاورند. یک ال نود اتومات.

و اما طاها...

پسر زرنگ بابا چند روزی است که در تلاش است تا با کمک در پشتی و دیوار و هر جسمی که بتواند دستهای خود را بر روی آن بگذارد ، بایستد. البته هنوز روی زانو بلند می شود و هرچی که روی لبه پشتی باشد برمی دارد.

از ترس افتادن و اصبت سر و صورت به لبه های تیز قرنیز دیوار و گوشه کمد و ... دورتا دور خانه را با پشتی چیده ایم.

خیلی علاقه به توپ بازی دارد و بیشتر اوقات بیداری بعد از چنگ انداختن به صورت بابا و مامان و خالی کردن حس دلتنگی خود با توپ بازی می کند. اوایل با دست به توپ می زد و چهاردسته پایی دنبال توپ می رفت و اما حالا توپ را با دو دست می گیرد و خود را روی آن می اندازد و توپ قلت می خورد و به دنبال آن طاها هم قلت می خورد و توپ از دستش ول شده و دوباره به دنبال توپ و پریدن رو آن و قلت خوردن.


دوستت دارم پسر عزیزم


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۷ ، ۱۰:۰۵
ابراهیم لطفی

با سلام

امروز تصمیم بر آن گرفتم تا تصاویر جا مانده از طاها را بگذارم.

این شما و این پسرم طاها.

طاهایی دوستت داره بابایی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۷ ، ۱۵:۵۳
ابراهیم لطفی