من و زندگی

روزهایی است از عمر که ثبتش تجربه است

من و زندگی

روزهایی است از عمر که ثبتش تجربه است

پیام های کوتاه
آخرین مطالب

۱ مطلب در اسفند ۱۳۹۷ ثبت شده است

با عرض سلام و ادب

امروز که این مطلب را می گذرم شاید آخرین مطلب سال جاری باشد.

آخرین ماه ، اولین سال حیات طاهاجان.

در اسفند ماه رویدادهای تازه و پیشرفت در امور قبلی برای طاها بود.

دو دندان از فک بالا سرزد . ایستادن را به راحتی انجام می دهد البته با کمک پشتی و میز و دیوار. کنار پشتی ها دو سه قدم راه می رود. در ابتدا برای نشستن کمک می خواست . اما حالا حرکاتش کاملشده و بدون کمک ما از حالت ایستاده کنار دیوار ، می نشیند.

بازی هایش متفاوت شده و بجای دنبال توپ و عروسک و خانه بازی ، به دنبال قابلمه ،سر قابلمه و دبه آب می رود.

تمایلی به دیدن برنامه کودک ندارد اما در عوض پیام های بازرگانی را ازدست نمیدهد.

با همه زود می جوشد. با بچه ها دیر اخت می شود.

دیشب کمیل خونمون بود به جای اینکه به طرف هلیا برود بیشتر عکس روی پتوی هلیا جذبش کرده بود.

سوار بر روروک به راحتی راه می رود.

اگر غذایش با غذای ما همراه باشد ترجیح می دهد از غذای ما بخورد تا غذای خودش. البته از ابتدای ماه یواش یواش غذای سفره همراهش می کنیم. به ماست بسیار علاقه دارد. ممکن است حریره بادام نخورد اما یه کاسه ماست را با میل زیاد بخورد.

اگر بر روی صندلی باشد ، هرچه به دستش بدهیم خم میشه و ول میکنه تا بیفته پایین . بعد دوباره تقاضا می کنه و این کار را مدام انجام میده. بعضی اوقات می خنده. هربار که چیزی می ندازه بهش میگیم افتاد و الان خودش کلمه "افتید" را تکرار می کنه. جالبه بابا و مامان را هنوز به صورت قاطع نمیگه اما کلمه افتاد را با لحن خودش میگه افتید.


هفته گذشته به عشق آباد رفتیم. دو قلوها هم بودند.

چند شب پیش هم به امامزاده رفتیم و طاها برای اولین بار سوار تابش کردم. خیلی خوشش اومده بود.


 پسرم طاها عشقمی بابا


چند تصویر ازین ماه.


تصاویر عشق آباد و قنات امیرآباد




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۷ ، ۰۹:۱۵
ابراهیم لطفی