من و زندگی

روزهایی است از عمر که ثبتش تجربه است

من و زندگی

روزهایی است از عمر که ثبتش تجربه است

پیام های کوتاه
آخرین مطالب

۹ مطلب در تیر ۱۳۹۸ ثبت شده است

سلامی به خوشی های کودکانه

امروز 24 تیرماه 98 روز دوشنبه است. دیروز ولادت حضرت رضا (ع) بود.

دیشب خونه کمیل دعوت بودیم . به همراه بابا .

طاها جون خیلی پسر خوب و آرامی بودی بابایی. دوست داشتی با وسایل دکوری و پارچ شیشه ای بازی کنی . با اینکه روی عسلی مبلمان گذاشته بود ولی چون اجازه ندادم دست نزدی . یاد گرفتی وقتی چیزی نباید دست بزنی ، دست کوچکت را مشت می کنی و با انگشت اشاره ی باز شده دستت را تکان میدی و خودت را قانع می کنی که دست نزنی. البته این رفتار در خونه خودمون هم انجام میدی و به "قرآن" دست نمیزنی . فقط در کشو میز تلویزیون را باز می کنی و میگی "اکبر" و دستت را تکون می دی و درش را می بندی.

طاها جان دیشب خیلی با عموها و عمه ها بازی می کردی. بغلت می کردند و به دنبال یکی می دویدند و تو از ته دل می خندیدی و ذوق می کردی. شب که می رفتیم خونه داخل ماشین خوابت برده بود.


خیلی دوستت داریم.


جمعه گذشته هم رفتیم پارک کودک.


هوا خیلی گرم بود از پارک رفتیم فالوده بستنی ، خیلی دوست داری.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۸ ، ۱۲:۰۹
ابراهیم لطفی

باسلام

یهو تصمیم گرفتم این چند عکس را از پسر گلم بگذارم.


خیلی خوشحالم طاهایم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۸ ، ۱۵:۱۳
ابراهیم لطفی

سلام

امروز 19 تیرماه است.

طاها جونم ، مادرت می گفتند دو سه روز است که میل به غذا نداری و بیشتر از قبل اذیت می کنی و دندان گرفتن هایت زیاد شده. با دو دندان تازه ای که روییده و درحال بزرگ شدن است و فشاری که به لثه هایت وارد می شه طبیعی است که احساس درد و خارش می کنه و در کنارش برای کاهش درد دوست داری همه چیز و بیشتر مامان و بابا را دندان ببری . پسرم عاشقانه دوستت داریم و دندان بردنهایت را هم تحمل می کنیم.

عصر دیروز هم با هم رفتیم تو کوچه .کوچه نوردی می کردی هر قدم که برمی داشتی صدای زیق زیق کفشهایت مثل آهنگی فضای کوچه را پر میکرد. چند نفر توپ بازی می کردند و تو بی خیال همه از وسط بازی آنها می گذشتی و با هر بار ورودت به میدان بازی همگی مثل میخ می شدند و بازی را متوقف می کردند و منتظر می ماندند تا طاها کوچولوی من با قدمهای خود از زمین آنها بگذرد.

امیدوارم روزی را ببینم که طاها کوچولوی من فوتبال بازی میکنه.




یکی از امکانات گوشی من هنگام عکس گرفتن اینه که اگه از دوربین سلفی استفاده کنی ، برای عکس گرفتن کافیه دست را باز و بصورت مشت درآوری. دوربین دست را شناسایی کرده و با مشت کردن پس از سه ثانیه عکس گرفته می شود.

در تصویر زیر به مشت طاها توجه کنید.

قربون اون مشت قشنگت برم من.


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۸ ، ۱۰:۱۷
ابراهیم لطفی

با سلام و درود به همه فرزندان ایران زمین.

از امروز و با آغاز پانزدهمین ماه زندگی پسر عزیزم طاها ، تصمیم براین گذاشته ام که آنچه می نویسم خطاب به فرزندم باشد.

فرزندی که 14 ماهه شده و چند سالی باید منتظر بمانیم تا خواندن را بیاموزد و آنچه را که می نویسم بخواند.

پس بریم که رفتیم...

طاها جونم 17 تیرماه 98 هم گذشت و وارد پانزدهمین ماه تولدت شدی. نمیدانم چه زمانی این مطالب را خواهی خواند. نمیدانم خوشحال خواهی شد یا غمگین. نمی دانم سر شوق خواهی آمد یا عبوس و غمگین. نمیدانم اصلا دوست خواهی داشت که از تو بنویسم و یا دوست خواهی داشت که در اینترنت که در حال حاضر فضای مجازی می خوانندش، مطلب و وقایع زندگی شخصی ات ثبت شود یا نه؟ ولی این را بدان پسرم که آنچه می نویسم فقط و فقط از عشق پدر به فرزندش است .از روی دوست داشتن. من نیز دوست داشتم دفتر خاطره ای از دوران بچگی ، کودکی و آن زمان که با گذر عمر در خاطره انسان نمی ماند ، به دستم می رسید تا بدانم کی اولین خنده ام را نثار والدینم کردم ، تا بدانم اولین دندانم چه زمانی رویید، تا بدانم اولین قدم هایم را چه زمانی در کوچه و حیاط خانه برداشته ام همانگونه که شما دیشب اولین گامهایت را به تنهایی و با دمپایی های کشدارت که داری دو سوت است را برداشتی. خودت به تنهایی در حیاط راه می رفتی و یکبار زمین خوردی. در کوچه هم به راه رفتن ادامه دادی و خوشحال بودی و دنبال بچه های همسایه می رفتی و من دلهره داشتم که زمین نخوری. دستت را به من دادی و با اطمینان بیشتری راه می رفتی. راه رفتن را قبلا آغاز کرده بودی اما هیچگاه در حیاط و کوچه روی زمین نگذاشته بودمت چرا که کفش نمی پوشیدی و هربار که برایت می پوشیدیم در می آوردی اما دیشب خواستی و رفتی.

کاش تلفنم همراهم بود و عکس می گرفتم.

دوستت دارم عزیزم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۸ ، ۰۷:۲۶
ابراهیم لطفی


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۸ ، ۱۲:۴۶
ابراهیم لطفی

با سلام

امروز دهم تیر ماه یک مطلب مهمی برایم جالب شد.

در گوگل سرچ می کردم . از روی کنجکاوی این مطلب را سرچ کردم :

" من و زندگی + طاها "


و نتیجه ای که دیدم در زیر گذاشتم.





خیلی جالب و جذاب است که وبلاگ و تصاویر طاها در گوگل جزء اولین هاست.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۸ ، ۱۴:۵۹
ابراهیم لطفی

با سلام

دوشنبه دهم تیرماه 98

چند وقتی است که طاهاجون گاز می گیرد و این اواخر بیشتر شده. دیروز همسرم خبر دندان جدید را داد. در واقع پنجمین دندان طاها. البته دندانها جفت جفت ظاهر می شوند بنابراین بهتر است بگویم سومین جفت از دندانهایش. خدا را شکر.


طاها دو عروسک پت و مت دارد که خیلی دورستشان دارد . از بین همه عوسکهایی که دارد فقط این دوتا را انتخاب کرده و بازی می کند.

آنها را روی صندلی خودش می نشاند . سوار بر تاب می کند . هنگام دوچرخه بازی حتما باید آنها را با خود سوار کند . وقتی پت و مت خسته شدند به من می دهد تا روی پایم بخوابانمشان. وقتی خوابیدند روی تشک بزارم و پتوی خودش را رویشان بیاندازم.

گاهی میوه و نان هم به آنها می دهد.

دو سه روز پیش به من می گفت بهشون جی جی بده. جالب بود برام آخه چرا من؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

دنیایی داره برای خودش .


دیشب به آتلیه رفتیم تا از بین عکسهایی که چند وقت پیش از طاها گرفته بودیم را برای چاپ انتخاب کنیم. عکسهای زیبایی شده بود. همه را انتخاب کردیم. دوتا جهت چاپ روی شاسی و بقیه بصورت آلبوم.


طاهایی دوستت داریم دوتایی


هفتم تیرماه عمو حاج مهدی که به همراه زن عمو و مریم کربلا بودند ، برگشتند.


اینم یه بوس مشتی



من طاها دوتایی


اینم تماشای والیبال جام ملتها

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۸ ، ۰۷:۰۶
ابراهیم لطفی

با سلام و درود

امروز جمعه هفتم تیرماه 98


گاهی اوقات بزرگترها کودکان را بر اثر انجام بعضی کارهای اشتباه دعوا یا حتی کتک می زنند تا به خیال خود کودک را ادب یا تربیت کنند.

نمیدانم چرا به این نکته توجه نمی کنند که کودک که شخصا چیزی بلد نیست و همه رفتارهای خود را الگوبرداری می کند . منظورم این است که ذهن کودک شبیه یه دستگاه کپی است که هرچه بهش بدهی عینا تحویل می دهد. این تحویل دادن فقط مال همان لحظه نیست بلکه در زمانهای آینده نیز در موقعیت مشابه همان را انجام می دهد.

بنده این را در مورد طاها بیان می کنم :

هنگام توپ بازی با طاها ، خودم شخصا توپ را به دیوار می زنم و در برگشت توپ مجدد توپ را به دیوار می زنم. طاها میخندد و کیف می کند و من هم لذت می برم و با اشتیاق بیشتر این کار را انجام می دهم . هدف من توپ بازی است و با آگاهی از اینکه توپ خطری برای دیوار و شخص خودم و طاها ندارد. طاها این را الگوبرداری کرده و هرچه به دستش برسد را به دیوار می زند . پسرم به دیوار زدنرا از بابایش کپی برداری کرده. اما نمیداند که استکان و لیوان خطر دارد . حالا که اینکار را میکند متوجه شدم که در بازی کردن هم باید آینده و موارد احتیاطی دیگری را نیز مدنظر داشته باشم.

در حال حاضر رفتارهای زیر را انجام می دهد:

- صحبت کردن با تلفن همراه در حال راه رفتن.(من برای اینکه گوشی را ازمن نگیرد راه میروم)

- کلاه گذاشتن هنگام دوچرخه بازی

- اشیا مختلف را به دیوار می زند. کنترل تلویزیون ، توپ ، استکان و لیوان ، قاشق و چنگال و ...

- کلید و ریموت ماشین را به لباسش آویزان می کند

- عینک مرا برمیدارد و سعی می کند به چشم خودش بگذارد

- مثل من به پشتی تکیه می کند.

- هنگام اذان دنبال مهر می گردد و سجده می کند.

- از سر کار که به خانه می آیم میگه بغلم کن و به حیاط بریم و از گل یاس یکدانه گل میکند و به مادرش می دهد.

- هنگام خروج از خانه موی خود را با آبپاش خیس می کند و بعد شانه می زند.( با همان حال بچگی. منم کمکش می کنم.) از من آموخته.

- پس از غذا خوردن دستهایش را بلند کرده و الهی شکر می کند.

- از گیره زدن لباس شسته شده روی بندرخت یاد گرفته که به لباس گیره می زنند. و حالا گیره را به لباسهایی که تنش است میزنه. و گاهی به لباسی که تن من و مادرش هست نیز گیره می زنه. و وقتی گیره ها را باز می کنیم شکایت می کند.

خیلی خیلی بامزه ای طاهایی.

در ادامه چند عکس از طاها جون.



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۸ ، ۰۷:۳۷
ابراهیم لطفی

با سلام

امروز اول تیرماه است. روز شنبه.

در ماه گذشته خرداد ماه پیشرفتهای حرکتی در طاها بوجود آمد که مارا سر ذوق آورد.

مهمترین آنها ، راه رفتن فرزندمان بود.

اکنون طاها راه می رود.

تا چندی پیش به کمک دیوار بلند میشد و بعد راه می رفت و از دیروز درجا بلند می شود و راه می رود.

با توپ خیلی زیبا بازی می کند . راه می رود و به توپ ضربه می زند. گاهی هم سرعش را تند می کند .

راه رفتنش دیدنی است قدم های کوچک و پشت سر هم با تکونهای باحال در بدن . اگه کسی ندونه تازه راه افتاده ، فکر میکنه داره می رقصه یا ادا در میاره. وقتی راه میره یهو درجا عقب گرد میکنه.


مورد دیگر اینکه پرتاب کردن توپ با دست را به خوبی و تقریبا دقیق انجام میدهد.


هنوز صحبت نمی کند ولی بعضی کلمات مثل آپه (آب) ، بابا ، عمه ، الله ، اکبر


یاد گرفته وقتی میریم بیرون از خانه باید لباس بپوشیم. الان هروقت دلش می خواد ببرمش تو کوچه یا بازار زیر پوشمو میگیره و می کشه یا لباس خودشو. با زبون بچگیش میگه لباس عوض کن بریم.


من یک کلاه لبه دار دارم که وقتی از خانه بیرون می روم سرم می گذارم حتی در ماشین که نشسته ام. وقتی درخانه هستم و طاها می خواهد دوچرخه (همان چهارچرخ) را راه ببرد کلاهم را سرش می گذارد. واقعا پدر و مادر الگوی رفتاری فرزند هستند.

یه رفتار خوب دیگه هم دارم انجام میدهم اینکه از سر کار که به خانه می آیم چند دقیقه ای کتاب میخوانم و برای طاها هم چندتا مجله و تقویم جیبی تهیه کردیم. جالب اینکه وقتی کتاب می خوانم تقویم خودش را به من می دهد که برایش بخوانم.

منم کتاب یا تقویم را باز می کنم و برایش قصه و شعر می خوانم یا این شعر را :

" طاها جون کتاب می خاد        کتاب و با کباب می خاد

 طاها جون قصه می خاد          قصه بی غصه می خاد "

 


خیلی بامزه ای بابایی.


چند تصویر از خرداد ماه


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۸ ، ۱۳:۰۴
ابراهیم لطفی