من و زندگی

روزهایی است از عمر که ثبتش تجربه است

من و زندگی

روزهایی است از عمر که ثبتش تجربه است

پیام های کوتاه
آخرین مطالب

۴ مطلب در شهریور ۱۳۹۷ ثبت شده است

السلام علیک یا ابا عبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک

محرم امسال اولین محرم با طاهاست.

امسال تصمیم گرفتیم بخاطر طاها دیرتر به عشق آباد برویم. زیاد سر به شلوغی نداره. جای ساکت و آروم رو بیشتر می پسنده. هنگام خواب اگه سروصدا باشه بهانه گیری میکنه و دیر می خوابه و خیلی زود بیدار میشه.

این اخلاقش به خودم شده.

در اولین جمعه محرم(23 شهریور) که مراسم علی اصغر برگذار میشه امسال در امامزاده برگزار شد. وقتی رسیدیم آخر مراسم بود. خیلی شلوغ بود.

طاها در مراسم علی اصغر


سه شنبه هشتم محرم (27 شهریور) طاها غذا خواری خود را با فرنی آغاز کرد. جالب بود هرچه بهش می دادیم با زبونش بیرون می ریخت. اما کم کم یه کم خورد . و الان تا ظرف غذاشو میبینه با یه ذوقی دست پا تکون میده.



تاسوعا طبس بودیم . صبح بعد از بیدارشدن طاها و صبحانه خوردنش به جوخواه رفتیم و یک ساعتی بودیم و چون هوا گرم بود و طاها هم خوابش گرفته بود به خونه برگشتیم.



صبح عاشورا قبل طلوع آفتاب به سمت عشق آباد راه افتادیم. طاها کل مسیر خواب بود. وقتی رسیدیم یک راست سر مزار رفتیم و پس از اندکی دسته های هیئت ها آمدند و مراسم نخل برداری و به دنبال آن تعزیه برگزار کردند. از مزار به زیرک آباد رفتیم.

طاها پسر خوبی بود فقط بهانه می گرفت . می خواست بخوابد اما هر از چندگاهی کسی وارد خانه بابابزرگ می شد و نیم خواب میشد . تا ظهر سه بار خوابید و هر بار با یه چیزی بیدار می شد. من سردرد گرفته بودم و به هیئت نرفتم و فاطمه هم بخاطر طاها نرفت. ناهار آوردند و در خانه خوردیم.

بعد ناهار به خونه بابا رفتیم و طاها بعد نیم ساعت خوابید و تا ساعت 5 عصر خواب بود.

شب دوباره بعد نماز به هیئت رفتیم طاها بغل من بود و نذاشت داخل هیئت بریم. گرم بود و حوصله نشستن نداشت.

ایستاده یه شام گرفتم و خوردم . طاها یه مدت بغل کمیل بود تا شام بخورم. خوابش میومد. تو بغلم خوابش برد و دوباره سردرد من شروع شد. منتظر فاطمه بودم تا شام بخورد و از هیئت بیرون بیاید. وقتی اومد به خونه بابا رفتیم و یه مسکن خوردیم دراز کشیدم.

فاطمه برای طاها فرنی درست کرد و بیدار که شد بهش داد.

صبح جمعه هم به سمت طبس راه افتادیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۷ ، ۱۰:۲۱
ابراهیم لطفی

17 شهریور ماه شد و طاها چهارماهگی خود را تمام و وارد پنجمین ماه زندگی شد. بچم واکسنش زدن.

16شهریور طاها رو برای اولین بار کچل کردم. اینقدر آروم بود. از صدای موزر خوشش میومد.



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۷ ، ۱۲:۳۹
ابراهیم لطفی

با سلام به همه دنبال کنندگان طاها

امروز شنبه هفدهم شهریور است و از آخرین مطلب یک هفته می گذرد.

مهمترین رخدادهای هفته گذشته :

1 - تولد حلیا ، دختر داداش کمیل

یکشنبه هفته گذشته 11 شهریور ساعت عدود 5 عصر حلیا به دنیا آمد. بیشتر به مامانش رفته .

 2- ازدواج دختر عمو آقا قاسم در عشق آباد.

سه شنبه شب خونه کمیل دعوت بودیم. داداش علیرضا هم از ساعتای 10 و نیم شب رسید.

عصر چهارشنبه به اتفاق بابا و علیرضا به عشق آباد رفتیم.

طاها توی مسیر تا نزدیک ده محمد بی قرار بود و نق میزد. خوابش میومد و چون عادت کرده روی پا بخوابونیمش اذیت می کرد.

مراسم خوبی بود. آخرای مراسم همزمان با صرف شام طاها خوابش گرفته بود و مجبور شدیم بریم و برای عروس کشی نموندیم.

صبح جمعه هم به طبس برگشتیم.


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۷ ، ۱۲:۳۶
ابراهیم لطفی

با عرض سلام

10 روز از شهریور ماه گذشت. آنقدر زود می گذرد که به گرد زمان نمی رسیم.

اتفاقات چندی در این مدت گذشت که ذکر می کنم.

در اوایل دهه بابا و خانواده به یزد رفتند و چندروزی خونه داداش علی بودند و از آنجا به همراه علی به اصفهان رفتند.

دوم شهریور سالروز ازدواجمان بود و من نیز به تهران رفتم برای ماموریت و شرکت در جلسه آموزشی و تا چهارم آنجا بودم.

پنجشنبه گذشته هم عید غدیر بود و ما خونه پدرخانم بودیم . باجناق هم از بشرویه آمده بودند.

همان روز مراسم شیرینی خوران پسر دایی خانم بود که رفتیم.

روز جمعه هم خونه علی برادر خانم دعوت بودیم.

اما بعد. از طاها بگم که عزیز دلمه.

چند روزی است که لثه هاشو می خارونه. کم کم داره ریشه های دندوناش محکم میشه .

من و مادرش خیلی باهاش حرف میزینیم طاها هم با زبان بی زبانی هاها میکنه و گاها با فشاری که به زبان و حنجرش میده صداهایی بیشتر شبیه گ  ل ی میده.

ماهم دلمون خوشه . وقتی می خاد سریع اینا رو بگه یه چیزی شبیه گیگیلی در میاد. منم سوء استفاده می کنم. بهش میگم خالت چیه ؟ میگه گیگیلی . آی کیف میده . من میخندم و اونم می خنده. اینجوری کلی از وقتمونو به تفریح و شادی می گذرونیم.

از تهران یه عروسک شکل آدم خریدم زیاد باهاش بازی نمیکنه . بهش میدم پرت میکنه اون طرف. با عروسک موش موشی بیشتر حال میکنه.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۷ ، ۱۵:۳۰
ابراهیم لطفی