من و زندگی

روزهایی است از عمر که ثبتش تجربه است

من و زندگی

روزهایی است از عمر که ثبتش تجربه است

پیام های کوتاه
آخرین مطالب

12 خرداد ، 17 رمضان ، 26 روزگی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۷ ، ۰۷:۳۴
ابراهیم لطفی

چهارشنبه نهم خرداد پس از بازگشت از محل کار به همراه مادر زن به خانه یشان رفتیم تا یک سری وسایل و دیگ و قابلمه که برای مهمانی نیاز داشتیم برداریم. و پس از آن به بازار رفته تا مایحتاج و کسری های مورد نیاز را خریداری نمایم.

فاطمه خیلی استرس داشت . استرس اینکه کم و کسری نداشته باشیم ، غذا خوشمزه باشد و چون خودش نمی توانست از خورشت بخورد یا بچشد نگران طعم آن بود.

از بازار که برگشتیم به مسجد رفتم تا ظروف لازم را امانت بگیرم. ظروف یکدست و سایز اندازه ای دارد. از آنجا به بازار برای خرید سبزی رفتم و تا به خانه رسیدم اذان را گفته بودند.

پس از شام سراغ گوسفندی که هنگام تولد و ورود فاطمه و طاها به خانه ذبح کرده بودیم رفتم و مشغول تکه کردن آن شدم. خاله و فاطمه و عمو هم مشغول سبزی تمیزکردن.

پنجشنبه ساعتهای 4 بعدازظهر که به خانه رسیدم بوی گوشت در حال تف خوردن به همراه پیاز فضای خانه را پر کرده بود. تصمیم به درست کردن قرمه سبزی گرفته بودیم.

 به نانوایی رفتم که عمو آقارضا را دیدم که به خانه ما می رفتند تا ادامه پارکینگ را تکمیل نمایند.

به خانه که رسیدم دو ورق از سایه بان پارکینگ را بالا گذاشته بودند. در حین کمک بودم که زن داداش علیرضا زنگ زد و خواست به دنبالش بروم. از یزد آمده بودند ، رفتم و برگشتم سومین ورق را هم گذاشته بودند و شروع به بستن پیچهای آن کردند.

کم کم مهمانان می آمدند. بی بی به همراه بابا و  الهه خانم و بچه ها . روح الله و عبدالله و مسعود و محمد و ابوالفضل . عمو حاج مهدی و آقای باوفا. مهدی و محمد و اکبرآقا. عمو میرزا محمد هم بودند .داداش کمیل و علی آقای باوفا.

سفره ها را جلوتر پهن کرده بودند. اذان دادن. خوشحال بودم که همه به دور هم جمع هستیم. فاطمه هنوز نگران بود . طاها را شیر داده بود و قمارپیچ کرده بود . راحت خوابیده بود انگار در سرو صدا بهتر خوابش می برد.

بین افطاری و شام یک ساعتی فاصله انداختیم. گهگاهی که طاها چشمهایش را باز می کرد می گفتند زردی دارد. آنقدر گفتن تا بر نگرانی فاطمه افزوده شد.

شام را کشیدند. قرمه سبزی بود. ساعت 11 شب بود که بابا و داداش علیرضا و کمیل هم رفتند. بی بی حمید ماندند.

فاطمه تا صبح بیدار بود مثل شبهای دیگه اما این دفعه خیلی فرق داشت غصه می خورد غصه طاها . غصه زردی که شاید دوباره برگشته بود. هر چه گفتم خانم طاها خوبه زردی نداره بی فایده بود. تا صبح کنار طاها بیدار بود . صبح طاها را بردیم برای آزمایش تا دلش آرام گیرد. ساعت 12 ظهر جوابشش را دادند و طاها سالم سالم بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۷ ، ۰۷:۳۱
ابراهیم لطفی

به امید خداوند رحمان و رحیم قصد داریم امشب طاهای عزیزمونو عقیقه کنیم.

دهم خرداد 97 مصادف با پانزده رمضان 1439 و 24 روزگی طاها .


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۷ ، ۰۸:۲۲
ابراهیم لطفی
7 خرداد 97 دوازده ماه مبارک رمضان
طاها
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۷ ، ۱۰:۴۰
ابراهیم لطفی
بعدازظهر پنجشنبه 97/3/3 به سمت بشرویه به راه افتادیم. یک سفر که با اصرار خاله طاها انجام شد.
از آخرین باری که به بشرویه رفته بودیم نزدیک 11ماه می شود.
طاها بسیار آرام و اکثرا در خواب بود.
عکس زیر، طاها بعد حمام در بشرویه است.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۹۷ ، ۱۰:۴۸
ابراهیم لطفی


سخن را کنم آغاز به تسبیح خداوند تبارک و تعالی که غفور است و رحیم است، صبور است و حلیم است، نصیر است و رئوف است و کریم است، قدیر است و قدیم است. خدایی که بسی نعمت سرشار به ما آدمیان داده، گهرهای گران داده، سر و صورت و جان داده، تن و تاب و توان داده، رخ و روح روان داده، لب و گوش و دهان داده، دل و چشم و زبان داده، شکم داده و نان داده، زآفات امان داده، کمالات نهان داده، هنرهای عیان داده و توفیق بیان داده و اینها پی آن داده،‌که از شکر عطا و کرمش چشم نپوشیم و زهر غم نخروشیم و زهر درد نجوشیم و تکبر نفروشیم و می از ساغر توحید بنوشیم و بکوشیم که تا از دل و جان شکر بگوییم عنایات خداوند مبین را


آفریننده ی دانا و خداوند توانا و مهین خالق یکتا و بهین داور دادار، کزو گشته پدیدار، به دهر این همه آثار، چه دریا و چه کهسار، چه صحرا و چه گلزار، چه انهار و چه اشجار، اگر برگ و اگر بار، اگر مور و اگر مار، اگر نور و اگر نار و اگر ثابت و سیار ، خدایی که خبردار بود از همه اسرار، غنی باشد و غفار، شود مرحمتش یار، درین دار و در آن دار، به اخیار و به زهاد و به عباد و به اوتاد و به آحاد و به افراد نکوکار، خدایی که عطا کرده به هر مرغ پرو بال، به هر مار خط و خال، به هر شیر بر و یال، به هر کار و به هر حال بود قبله ی آمال و شود ناظر اعمال، فتد در همه ی احوال از او سایه ی اقبال به فرق سر آن قوم که پویند ره خیر و نکوکاری و دینداری و هشیاری و ایمان و صفا و کرم و صدق و یقین را


آرزومندم و خواهنده که بخشنده به هر بنده شکیبایی و تدبیر و توانایی و بینایی و دانایی بسیار که با پیروی از عقل ره راست بپوییم و زهر قصه ی شیرین و حدیث نمکین پند بگیریم ونصیحت بپذیریم و چنان مردم فرزانه بدان گونه حکیمانه در این دارجهان عمر سرآریم که از کرده ی خود شرم نداریم و ره بد نسپاریم و به درگاه خدا شکر گزاریم که ما را به ره صدق و صفا و کرم و عدل چنان کرده هدایت از سر لطف و عنایت که زما خلق ندارند شکایت. به ازین نیست حکایت، به از این چیست درایت، که ز حسن عمل ما به نهایت، همه کس راست رضایت، چه خداوندو چه مخلوق خداوند، به گیتی همه باشند ز ما راضی و خرسند و به توفیق الهی بتوانیم در این دار فنا زندگی سالم و بی دغدغه ای داشته باشیم و در آن دار بقا نیز خداوند کند قسمت ما نعمت فردوس برین را.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۹۷ ، ۱۲:۱۲
ابراهیم لطفی

طاها در 17 روزگی

دیشب تا صبح بیدار بود گریه نمی کرد  اما نق نق می کرد و نمی خوابید.

شاید طاها هم نگران بود. نمی دانم نگران چه. خدا به خیر بگذراند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۹۷ ، ۰۷:۰۱
ابراهیم لطفی

دیشب اولین شبی بود که به همراه طاها رفتیم خونه بابا

پنجم ماه مبارک رمضان.

طاها تمام مدت خواب بود و وقتی برگشتیم خونه تازه چشم باز کرد.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۷ ، ۰۷:۲۰
ابراهیم لطفی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۸:۳۱
ابراهیم لطفی


طاها

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۹:۳۹
ابراهیم لطفی