با سلام خدمت همه
امروز دومین پنجشنبه دومین ماه آخرین فصل سال است.(97/11/11)
به عبارتی تولد ریحانه می باشد. و فردا 12 بهمن سالروز ورود امام خمینی(ره) به ایران.
تولد خواهرم را به همه تبریک می گویم. الان ریحانه یزد است . دیشب بابا به اتفاق خانواده رفتند یزد تا ماشین خود را که داداش علیرضا تحویل گرفته بود را بیاورند. یک ال نود اتومات.
و اما طاها...
پسر زرنگ بابا چند روزی است که در تلاش است تا با کمک در پشتی و دیوار و هر جسمی که بتواند دستهای خود را بر روی آن بگذارد ، بایستد. البته هنوز روی زانو بلند می شود و هرچی که روی لبه پشتی باشد برمی دارد.
از ترس افتادن و اصبت سر و صورت به لبه های تیز قرنیز دیوار و گوشه کمد و ... دورتا دور خانه را با پشتی چیده ایم.
خیلی علاقه به توپ بازی دارد و بیشتر اوقات بیداری بعد از چنگ انداختن به صورت بابا و مامان و خالی کردن حس دلتنگی خود با توپ بازی می کند. اوایل با دست به توپ می زد و چهاردسته پایی دنبال توپ می رفت و اما حالا توپ را با دو دست می گیرد و خود را روی آن می اندازد و توپ قلت می خورد و به دنبال آن طاها هم قلت می خورد و توپ از دستش ول شده و دوباره به دنبال توپ و پریدن رو آن و قلت خوردن.
دوستت دارم پسر عزیزم