با عرض سلام و ادب و احترام
سال جدید را به همه تبریک می گویم و امیدوارم در کنار هم سال خوش و سرشار از موفقیت داشته باشیم.
لحظه سال تحویل حدود یک شب بود.
امسال را متفاوت تر از سالهای دیگر آغاز کردییم.
چهارشنبه 29 اسفند مصادف شده بود با 13 رجب و ولادت حضرت علی (ع) و روز پدر. به همین مناسبت همگی روز مرد ، در خانه بابا حضور داشتیم. علیرضا هم از یزد آمده بود.
صبح که به خانه بابا رفتیم به همراه علیرضا و کمیل به بازار رفتیم تا کادوی مناسبی برای باباجون بگیریم. علیرضا پیراهن گرفت و من کفش و کمیل هم از دیجی کالا تی شرت و نگدارنده مغناطیسی موبایل برای ماشین گرفته بود. علیرضا یک کیک هم خرید.
پس از صرف ناهار ، همه رفتیم سراغ شستن ماشین با کارواش کمیل و در کنار آن درست کردن جلوی در خونه که در جدید و کرکره ای نصب کرده بودند. تا نزدیک غروب طول کشید.
کار ما که تمام شد کمیل و دو قلوها حیاط را مرتب کردند و شستن.
پس از صرف شام مراسم جشن روز پدر و شب عید و تولد بابا(که سوم فروردین است) را گرفتیم و کادوها را به بابا اهدا کردیم. بعد بابا کیک را بریدند و کلی حال کردیم و خیلی خوش گذشت.
![](//bayanbox.ir/view/6065972636118901097/%DB%B2%DB%B0%DB%B1%DB%B9%DB%B0%DB%B3%DB%B2%DB%B0-%DB%B2%DB%B2%DB%B0%DB%B7%DB%B5%DB%B9.jpg)
![](//bayanbox.ir/view/5746425879833349513/%DB%B2%DB%B0%DB%B1%DB%B9%DB%B0%DB%B3%DB%B2%DB%B0-%DB%B2%DB%B2%DB%B1%DB%B0%DB%B2%DB%B3.jpg)
روز اول عید خانه پدر خانم بودیم.
علی آقا هم بودند.
![](//bayanbox.ir/view/2020556905656203043/%DB%B2%DB%B0%DB%B1%DB%B9%DB%B0%DB%B3%DB%B2%DB%B1-%DB%B1%DB%B2%DB%B0%DB%B6%DB%B3%DB%B5.jpg)
روز دوم عید به عشق آباد رفتیم. علیرضا و کمیل و بابا روز اول رفته بودند ولی بابا شب همان روز به طبس برگشته بودند.
![](//bayanbox.ir/view/1428859109240720206/%DB%B2%DB%B0%DB%B1%DB%B9%DB%B0%DB%B3%DB%B2%DB%B2-%DB%B0%DB%B9%DB%B2%DB%B9%DB%B1%DB%B1.jpg)
به همراه علیرضاو کمیل و دای ها چندجا عید دیدنی رفتیم و ناهار همه خونه بی بی حمید بودیم با یک ماکارانی توپ و محشر که خانمم و زن دایی مهدی پخته بودند.
شبش نیز خونه دایی حمید بودیم.
![](//bayanbox.ir/view/5398403758750978673/%DB%B2%DB%B0%DB%B1%DB%B9%DB%B0%DB%B3%DB%B2%DB%B3-%DB%B0%DB%B9%DB%B3%DB%B8%DB%B1%DB%B3.jpg)
روز سوم به طبس برگشتیم.
روز چهارم بابا و علیرضا و کمیل خونه ما دعوت بودند . چایی عصرانه را به اتفاق همه در محل زمینهای کشاورزی اجاره ای بابا در دشتغران خوردیم . یک چای آتشی خوشمزه که کمیل و علیرضا درست کرده بودند.
شب نیز همه خونه ما به صرف عدسی دور هم بودیم.
![](//bayanbox.ir/view/2270688540882055656/%DB%B2%DB%B0%DB%B1%DB%B9%DB%B0%DB%B3%DB%B2%DB%B4-%DB%B1%DB%B8%DB%B4%DB%B4%DB%B1%DB%B5.jpg)
تصاویر بیشتر دست کمیل و علیرضاست که بعدا ان شاءالله خواهم گذاشت.
پنجم هم روز کاری بود و من سر کار.
شب خونه آقای باوفا بودیم .
عصرها به باغ گلشن می رفتیم و طاها تاب بازی می کرد. تاب بازی را دوست دارد
![](//bayanbox.ir/view/2273445763670075157/%DB%B2%DB%B0%DB%B1%DB%B9%DB%B0%DB%B3%DB%B2%DB%B9-%DB%B1%DB%B9%DB%B1%DB%B7%DB%B2%DB%B6.jpg)
![](//bayanbox.ir/view/6432911326276721237/%DB%B2%DB%B0%DB%B1%DB%B9%DB%B0%DB%B4%DB%B0%DB%B1-%DB%B1%DB%B9%DB%B0%DB%B7%DB%B5%DB%B6.jpg)
سیزدهم هم مهمان عمو حاج مهدی بودیم. به خاطر هشدارهای هواشناسی مبنی بر بارندگی ، در خانه عمو ناهار خوردیم و چایی عصر را همه باهم بالای جوی طبس خوردیم.
![](//bayanbox.ir/view/4238837784270428194/%DB%B2%DB%B0%DB%B1%DB%B9%DB%B0%DB%B4%DB%B0%DB%B2-%DB%B1%DB%B4%DB%B2%DB%B2%DB%B0%DB%B0.jpg)
![](//bayanbox.ir/view/4645194617372505362/%DB%B2%DB%B0%DB%B1%DB%B9%DB%B0%DB%B4%DB%B0%DB%B2-%DB%B1%DB%B7%DB%B0%DB%B0%DB%B5%DB%B9.jpg)
![](//bayanbox.ir/view/1785030015029679339/%DB%B2%DB%B0%DB%B1%DB%B9%DB%B0%DB%B4%DB%B0%DB%B2-%DB%B1%DB%B7%DB%B0%DB%B7%DB%B3%DB%B2-1.jpg)