السلام علیک یا ابا عبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک
محرم امسال اولین محرم با طاهاست.
امسال تصمیم گرفتیم بخاطر طاها دیرتر به عشق آباد برویم. زیاد سر به شلوغی نداره. جای ساکت و آروم رو بیشتر می پسنده. هنگام خواب اگه سروصدا باشه بهانه گیری میکنه و دیر می خوابه و خیلی زود بیدار میشه.
این اخلاقش به خودم شده.
در اولین جمعه محرم(23 شهریور) که مراسم علی اصغر برگذار میشه امسال در امامزاده برگزار شد. وقتی رسیدیم آخر مراسم بود. خیلی شلوغ بود.
سه شنبه هشتم محرم (27 شهریور) طاها غذا خواری خود را با فرنی آغاز کرد. جالب بود هرچه بهش می دادیم با زبونش بیرون می ریخت. اما کم کم یه کم خورد . و الان تا ظرف غذاشو میبینه با یه ذوقی دست پا تکون میده.
تاسوعا طبس بودیم . صبح بعد از بیدارشدن طاها و صبحانه خوردنش به جوخواه رفتیم و یک ساعتی بودیم و چون هوا گرم بود و طاها هم خوابش گرفته بود به خونه برگشتیم.
صبح عاشورا قبل طلوع آفتاب به سمت عشق آباد راه افتادیم. طاها کل مسیر خواب بود. وقتی رسیدیم یک راست سر مزار رفتیم و پس از اندکی دسته های هیئت ها آمدند و مراسم نخل برداری و به دنبال آن تعزیه برگزار کردند. از مزار به زیرک آباد رفتیم.
طاها پسر خوبی بود فقط بهانه می گرفت . می خواست بخوابد اما هر از چندگاهی کسی وارد خانه بابابزرگ می شد و نیم خواب میشد . تا ظهر سه بار خوابید و هر بار با یه چیزی بیدار می شد. من سردرد گرفته بودم و به هیئت نرفتم و فاطمه هم بخاطر طاها نرفت. ناهار آوردند و در خانه خوردیم.
بعد ناهار به خونه بابا رفتیم و طاها بعد نیم ساعت خوابید و تا ساعت 5 عصر خواب بود.
شب دوباره بعد نماز به هیئت رفتیم طاها بغل من بود و نذاشت داخل هیئت بریم. گرم بود و حوصله نشستن نداشت.
ایستاده یه شام گرفتم و خوردم . طاها یه مدت بغل کمیل بود تا شام بخورم. خوابش میومد. تو بغلم خوابش برد و دوباره سردرد من شروع شد. منتظر فاطمه بودم تا شام بخورد و از هیئت بیرون بیاید. وقتی اومد به خونه بابا رفتیم و یه مسکن خوردیم دراز کشیدم.
فاطمه برای طاها فرنی درست کرد و بیدار که شد بهش داد.
صبح جمعه هم به سمت طبس راه افتادیم.